در کلمه هایش غوطه ور میشوی و در تک تک سطرهایش غرق میشوی ، در آنجا دل سخن میگوید ، قلم نویسنده تو را دربرمیگیرد و احساسات تو را احاطه میکند از چارچوب احساس نمیتوانی خارج شوی انگار زندانی شدی در یک اتاق و "آووکادو" شده نگهبان احساست!
گاهی میشود آنقدر دلت میگیرد که از زمین و زمان شاکی میشوی،همان زمان است که یک فرشته ی آسمانی از راه میرسد و قفل دلت را باز میکند و هرچه بدی و غم غصه است میریزد بیرون! خبر ندارد که با دیدن خود او غم و غصه ها خودشان پا به فرار گذاشتند !
برای دوستان خوبم .
دلم میخواست آب بخورم..آب بخورم با دستان خودم..درکودکی وقتی بابا دستانش را میگرفت و من مینوشیدم و زمانی که از بین انگشتان بابا آبها میریخت و مجبور بودم باز قد را بلند کنم تا یک دست دیگر آب بخورم تا سیر شوم.. دلم میخواست قدم بلندبود،دستانم بزرگ بود تا مثل آدم بزرگ ها خودم آب بخورم!..حالا بزرگ شدم حالا خودم میتوانم خیلی کارها را انجام دهم،حالا قدم بلندشده،حالا دستانم بزرگ شده است..حالا خودم میتوانم آب بخورم..اما یک چیز دیگر میخواهم بخورم..آب..آن هم با دستان بابا!
پ.ن:حالم خیلی خوب نبودپستای بعضی هارو خوندم،معذرت میخواهم اگر نظر نذاشتم،نمیتوانستم بنویسم.سلامت باشید..
جدیدا به جهیزیه عروس ها قلم جدیدی هم اضافه شده است که با خریدش دیگر نیازی به خرید وسایل اشپزخانه نیست! زیرا با ورودش به خانه این دوگل نوشکفته کل زندگی را زیر و رو میکند و دیگر از غذا خبری نیست.
با ورود اینترنت یا همان wi fi خودمان به زندگی ، عروس خانم دیگر از گوشی دل و چشم نمیکند و ان را زمین نمیگذارد و اقا داماد برای سوال "شام چی داریم؟" باید گوش های خود را اماده شنیدن جواب "یه نون پنیر بردارد بخور" یا "از بیرون یه چیز بگیر بخور" بکند . این را هم در نظر بگیرید که نصف حقوق فقط باید برود برای شارژ همین اینترنت که از شام شب هم واجب تر است.
پ.ن: این فقط یک نوشته بود،همین