انگار که خوشبختی خودش و از ما قایم میکنه! مگه ما چقدر ترسناکیم؟
شایدم خوشبختی قایم باشک بازی دوست داره! باید تلاش کنی برای پیدا کردنش!
باید بشمری تا 10 بعد بری بری بری بری همه جاروبگردی!
انگار که خوشبختی خودش و از ما قایم میکنه! مگه ما چقدر ترسناکیم؟
شایدم خوشبختی قایم باشک بازی دوست داره! باید تلاش کنی برای پیدا کردنش!
باید بشمری تا 10 بعد بری بری بری بری همه جاروبگردی!
واقعا هدف بعضی نویسنده های خلاق و هنرمند از نوشتن این کتاب ها چیست؟
یادم می آید کتابی خریدم که عنوان یکی از کتاب های قدیم ایرانی را داشت ، خلاصه با خوشحالی فراوان شروع به خواندن کردم و وقتی به آخر داستان رسیدم به قدری نامفهوم بود که فکر کردم یک صفحه چاپ نشده.
نگاه به شماره صفحات کردم ، هیچ شماره صفحه ای جا نمانده بود.
رفتم سراغ داستان های دیگر. واقعا انگار یادشان رفته بود صفحه اخر هر داستانی را چاپ کنند.
لطفا در چاپ کردن کتوب دقت لازم را به کار اورید. باتشکر
+دربلاگفا هم هستم.ادرس خواستید بگید.
بعدا اضافه شد : بعضی دوستان فک کردن سبک کتاب اینطوره.
ولی اینطور نبود!
شما میومدی داستان و میخوندی بعد ورق میزدی تا ادامه داستان و بخونی که داستان بعدی شروع میشد.
فقط !
ببخشید باز ، میخوام ادرس ایمیل وعوض کنم که شاید منجر به تغییر ادرسم بشه.
تنها زحمتی که باید بکشید اینه اگرر لینک کردید ادرس عوض شه.همین.
هرموقع عوض کردم میگن.
اگر هم وبلاگ تو بخش " وبلاگ هایی که دنبال میکنم" دنبال میکنید اونجا هم باید ادرس عوض شه !
ببخشیدا
+نیستین دوستان ! زهرا،مهتاب،عارفه.. و...
سبزی که پاک میکنم ، بیشتر غرق نوشته های دورپیج آن میشوم و لامصب انقدر نوشته هایش هیجانی و جنایی است که تا به نقطه مرکزی نوشته میرسی ، یا روزنامه پاره شده است و نصیب و روزی سبزی تو شده؛یا اینکه گل و مالی شده و اصلا قادر به خواندن نیست.
روزنامه فقط روزنامه های سبزی !
وقتی هم که برای خرید سبزی میروم روزنامه های کنار را که اقای سبزی فروش برای دورپیچ گذاشته مرا تحریک به خواندن میکند و یه حس درونی میگوید : بگو بهش اون و دورپیچ کنه باحاله مطلباش !
.
قابل توجه اقایان سبزی فروشی که برای دورپیچ سبزی روزنامه نمیگذارند!
+من برای این پست واقعا نمیدونم چه تصویری بذارم ، اگر به ذهنتون رسید بگین تا بذارم زودتر ! تو اینترنت هم سرچ میکنم نمیاره درست حسابی !
تنهــا بودن این نیست که کسی و نداشته باشی..تنهـــا بودن اینه که کسی حال تو رو نفهمه..
.............................................
+اعصاب خُردی توسطِ کسانی که عکس العملشان تویِ همه ی پست ها همینه : :)
این روزها خیلی حالم خوب نیست..دعا کنید برام..نمیدونم چجور راحت شم از این مشکل سخت درونی
"به نام او"
هربار که نگاهم به ابی بیکرانش برخورد میکند ، گویی تازه دیده ام،گویی تازه اسمان زیبای ابی را دیده ام،
با خود میگویم( امروز اسمون با همه روزها فرق داره!) جمله ای که هر روز میگویم و اسمان هیچ فرقی نکرده و فقط من فرق کرده ام. روزی اسمان برایم سیاه است، روزی ابی است و روزی خدا را در ان میبینم.
گاهی فکر میکنم اسمان فتوشاپ است! انقدر ابی میشود انقدر ابی میشود که نمیتوانی نگاهت را از او بگیری.
اسمان ابی ام هر روز یک رنگ است.یک رنگ!
رنگ من تغییر میکند نه او!
گاهی غصه رنگ میشوم و گاهی شادرنگ!
اسمان هم به ساز من میرقصد!
⛅
+ کاش هیچ وقت این ساختمون های بلند مانع دیدن اسمون نمیشدن )-:
کااش رنگ نوشته ابی کم رنگ بود،حس بهتری القا میکرد،نه؟
دوست دارم درمورد نوشته هام نظربدین! ایراد بگیرین!